سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 10:39 صبح
پاییز که میاد
بوی سیب میاد
یاد بچگی و زنگ تفریح مدرسه و سیب پاییزی و ترش که از تو کیف در میاوردم و با همه وجودم از عطرش لذت میبردم.
خیلی وقته سیب پاییزی با اون طمع بچگی گاز نزدم ، مزش هنوز زیر زبونمه ...
یا بوی نارنگی که وقتی پوست میگرفتی و آبش یه وقت تو چشم میرفت و این میشد بازی و خنده، بوی نارنگی که باید با دوستات قسمت میکردی.
یاد گل انار خونه مامان بزرگ که لحظه شماری میکردم تا انار دونه دونه تو مشتم بشه ...
پاییز که میاد
تو می آیی
یاد دستای سردم که تو آغوشت گرم میشد...
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ